عشق من و امین.....
سلام.... این عنوان داره منو روانی میکنه.... گاهی فکر میکنم اصلا عشقی مونده؟؟؟؟ اگه مونده هم مسلما خیلی خیلی کم شده... نمیدونم همه مردا اینجورین یا فقط شوهر من... حرف گوش نکن..... کثیف.... شکموو.... پر ادعا... عصبی.........
بدتر از همه قهرقهروووو و لوس!!!
احساس خستگی تنها احساس این روزای منه.... احساس تنهایی... بی حوصلگی و وقتی میبینم اون عین خیالش نیست و بگو بخندش به راهه بیشتر اذیت میشم... بیشتر دلم میگیره و احساس تنهایی میکنم...
تنها چیزی که این روزا همیشه و همه جا همراهمه حس تنفره و سر درد.... سر دردای بدجووور و شدید... نمیدونم امین دوس داشتنو چه جوری معنی میکنه... ولی رفتارای اون با من ، برای من اصلا معنی دوس داشتن نداره...
نمیدونم... شاید این افکار و این روحیه عوارض نزدیک بودن پریودمه و شاید این عشق تموم شده.... پس با این وجود با این همه قهر و کشمکش تو زندگی ما شاید واقعا جایی برای اومدن یه بچه نباشه... شاید دووم این زندگی انقدری نباشه که بشه یه نفر رو بهش دعوت کرد... شاید هم دووم بیاره ولی جوی نیست که توش یه بچه سالم و سلامت رشد کنه...... میترسم... خیلی میترسم.............