ادامه ی آنچه گذشت....
رو تخت اتاق عمل دراز کشیدم... یکی اومد گفت بلند شو و بعد دوتا تزریق تو کمرم یکمی سوزش داشت.... انگار یه آب سرد از کمرم دوید تو پاهام... پاهام به گزگز افتاد.... و دیگه کلی سرم و کنترل فشار و تنفس و همه چی بهم وصل بود... پرده رو کشیدن... دکترم اومد دیدنش دلگرمم کرد... حالمو پرسید و پرسید خوش زخمی؟ گفتم نه.... گفت پس جذبی نمیزنم برات..... بعد گفت پاتو بلند کن! بلند کردم اما اونا کارشونو شروع کردن.... همه ش داشتم سعی میکردم بفهمم اون پشت چه خبره.... یهو دو سه تا تکون محکم خوردم... بعدش دستیار دکترم ساق دستشو گذاشت رو شکمم و فشار داد.....فشااااااااااااااااار دادا.... انگار داشتم طبیعی میزاییدم! و صدای دکترم رو میشنیدم که میگفت چقد آب دور جنین ...