عشق من و امین عشق من و امین ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره
ازدواج من و امین ازدواج من و امین ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
مرجان مرجان ، تا این لحظه: 36 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
امین امین ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
نلیننلین، تا این لحظه: 5 سال و 21 روز سن داره

زندگی روزمره من

باز هم آنچه گذشت......

1398/7/13 15:50
نویسنده : مرجی جون
171 بازدید
اشتراک گذاری

من اومدم.....................

 

سلام به همه خوبین؟ میخونین هنوز منو؟ غیبتم خیلی طولانی شد.... فک کنم 1 سال شده از آخرین مطلبم...

خب تند تند بگم وقتو تلف نکنم، بارداری با همه شیرینیا و سختیاش گذشت... سیسمونی تکمیل و چیده شد و عید شد.... منم حسابی سنگین شده بودم. تعطیلات عید دو تا سونو رفتم و یه ویزیت و خلاصه زایمانم شد 17 فروردین ساعت 11 صبح

و رسید اون روز.... صبح بیدار شدم و حاضر شدیم و با امین رفتیم اول دنبال مامان و از اونجا رفتیم بیمارستان... کارای پذیرشم انجام شد و رفتم بلوک زایمان که بهم گفتن چقد زود اومدی!!!! منم دیدم زوده سریع رفتم بیرون...رفتیم اتاقمو تحویل گرفتیم و موندیم تو اتاق تا ساعت 10 ، ساعت 10 دوباره رفتم بلوک زایمان... لباسامو عوض کردم و منتظر موندم.... تا ساعت یه ربع به 11 که دکترم اومد و دید من آماده نیستم.... و کمی عصبانی شد مخصوصا از اینکه ضربان قلب جنین چک نشده بود.... خلاصه که بعد از چک کردن قلب جنین بهم سوند زدن و نگم که چقدررررر وحشتناک بوووود....

بعد نشستم رو ویلچیر و رتیم به طرف اتاق عمل.... بیرون بلوک زایمان مامانم و شوهرم وایساده بودن.... که با من اومدن.... وقتی از در اتاق عمل رد شدم و وارد فضای سرد و عجیب اتاق عمل شدم یه ترسی افتاد تو دلم....

 

ایشالا به زودی بقیه شم میگم... 

پسندها (2)

نظرات (1)

𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ
13 مهر 98 16:30
مبارک باشه
خوشحال میشم دنبالم کنین
مرجی جون
پاسخ
😍😍😍